از من پرسیدید : چرا رفتن ؟ همه دلایلی را که گفتم خواندید ؛ نوشته هایم را ، درد دل هایم را و آرزوهایم .... هرکس راه حلی پیش پایم گذاشت آن ها را هم من خواندم قانع نشدم وقتی حتی دوستی برایم نوشت : عاشق شو ، سرت گرم می شود و دیگر به دنبال درد سر نمی گردی . در پاسخ این دوست خوبم باید بنویسم عشق و دوست داشتن برای سرگرمی نیست . عشق مسوولیت می آورد ، ایجاد وظیفه می کند ، عشق باید با شناخت و آگاهی همراه باشد . می باید که بسترها و زمینه هایش فراهم شود ، نه فقط در محیط اطرافمان بلکه در آن کسی که ادعا می کنیم دوستش داریم . اگر به آن شایستگی رسیدی که بگویی ، حداقل به خودت بتوانی بگویی لایق دوست داشته شدن هستم آن وقت است که باید به دنبال "او" بگردی .
تازه برای پیدا کردنش راه طولانی در پیش خواهی داشت . مسخره است اگر در جامعه ای شانس عاشق شدن خودت را آزمایش کنی که عاشق کش است . مبادا بگویید تو که تجربه نکرده ای شانس خودت را پس چرا پیشاپیش قضاوت می کنی و گناه را به گردن اطرافیانت می اندازی ؟
باید بنویسم تلاش خودم را کرده ام اما روابط این جا آلوده اند همین امروز در روزنامه های رسمی خواندم که :
آمار فرار دختران از منزل سالانه ده تا پانزذه درصد افزایش پیدا می کند ، سن اعتیاد روز به روز کاهش می یابد ، در سال گذشته هر ساعت نوزده طلاق ثبت شده است . مشکل فقط زنان و دختران نیستند . آن روی این سکه ما مردان هستیم و از همه مهم ترمعضل اساسی جامعه ای است که در آن زندگی می کنیم . در یک جامعه پاک و سالم در خیابان ها و خانه هایی سلامت است که می توان به دنبال عشق گشت .
من نمی خواهم مثل سایر جوان ها باشم . سلامت را در روابط شخصی و اجتماعی ام می خواهم و به دنبال آن هستم .
برای آن دوستی که نسبت به بنده لطف داشت و گفت ، عاشق شو تا سرت گرم شود و دیگر دنبال دردسر نگردی باید بنویسم :
از لطف تو ممنونم دوست خوبم اما مگر چند سال زندگی می کنم تا بتوانم به جای سرگرمی - سر خودم را کلاه بگذارم و خودم را فریب بدهم ؟ عشق سرگرمی نیست ، همان جور که کار کردن ، زندگی کردن ، شهروند شایسته ای بودن و در راه فرهنگ تلاش کردن سرگرمی نیستند رسالت و وظیفه ای انسانی هستند پس باید در جست و جویشان بود و باید آن ها را یافت حتی اگر آن سر دنیا باشند .
احترام گذاشتن به اخلاق ، انسانیت ، شرافت اولین شروط لازم برای " عشق " و معیارهای شناخت یک عاشق به شمار می آیند .
نظرات شما عزیزان: